یک مطالعۀ جدید نشان میدهد که اعتقاد به طالعبینی احتمالا با خودشیفتگی و هوش پایین در ارتباط است.
چه نوع آدمهایی به طالعبینی اعتقاد دارند؟
به نقل از فرادید، طالعبینی که یک رویکرد شبهعلمی به درکِ شخصیت فردی بر اساسِ حرکت آسمانهاست، در چند سال اخیر از محبوبیت روزافزونی برخوردار شده است. نسل جوان علاقهی خاصی به این نرمافزارهای طالعبینی پیدا کرده است، به ویژه طالعبینیهای مربوط به دوستیابی و ازدواج. چرا این عرف باستانی در جامعه امروزی هواداران زیادی پیدا کرده است؟
دلایلِ موج جدید علاقه به طالعبینی مرموزست، اما اخیراً مطالعهای در مجلهی Personality and Individual Differences منتشر شد که تصویر روشنتری از افراد علاقمند به طالعبینی ارائه میکند. آنطور که محققان دریافتند، کسانی که فکر میکنند شخصیتشان در ستارهها نوشته شده اندکی «خودشیفته» هستند.
خودشیفتگی و طالعبینی
هدف این مطالعه که محققان دانشگاه لاند در سوئد رهبری آن را بر عهده داشتند یافتن رابطه میان نوع شخصیت و علاقه به طالعبینی بود. چنین رابطهای خلاف دادههای موجود نیست که بر مبنای آن افراد خاصی بیش از دیگران جذب طالعبینی میشوند. برای مثال، در تحقیقات پیشین، اثبات شد کسانی که به طالعبینی ایمان دارند به تئوری توطئه و شمار دیگری از شبهعلوم هم باور دارند.
در این مطالعه از ۲۶۴ شرکتکننده که بیشتر آنها زنان جوان بودند خواسته شد در نظرسنجی درباره میزان اعتقادشان به طالعبینی، آزمون مدل پنج عاملی شخصیت، برخی آزمونهای مربوط به خودشیفتگی و یک ارزیابی کلی هوش شرکت کنند. محققان یک تکپرسش را هم اضافه کردند: فکر میکنید علم تا چه حد از طالعبینی پشتیبانی میکند؟
مهمترین یافتۀ این تحقیق این بود که از میان عوامل شخصیتی، خودشیفتگی (Narcissism) قویترین پیشبینیکننده میزانِ باور یک آزموندهنده به طالعبینی است. خودشیفتگی به شدت با این ایده مرتبط است که علم از طالعبینی پشتیبانی میکند. شاید معنایش این باشد که خودشیفتهها در برابر حقیقت مقاوم هستند، خصیصهای که شاید برای کسانی که با خودشیفتهها تعامل داشتند تعجبآور نباشد. یافته دیگر این بود که هوش بالاتر با این باور رابطه منفی دارد. کسانی که تصور میکردند علم از طالعبینی پشتیبانی میکند، به احتمال زیاد به آن باور داشتند.
رابطه بین خودشیفتگی و طالعبینی شاید با گرایشِ طالعبینی به مثبتگرایی ارتباط داشته باشد، خصیصهای که احساسات بیش از حد مثبتی را که فرد خودشیفته نسبت به خودش دارد تقویت میکند. با این حال، این مطالعه خالی از ضعف نیست، مثلاً یافتههای آن را نمیتوان به عموم مردم نسبت داد، چون جمعیت زنان جوان شرکتکننده در این مطالعه بالا بوده است. افزون بر این، سوگیریِ انتخابِ خود، سوگیریِ محبوبیت اجتماعی، سوگیری روش مشترک و اتکاء به خودگزارشدهی شاید مسائلی را به وجود آورد که از اعتبار مطالعه در آینده بکاهد.
این مطالعه به رغم این محدودیتها نگاهیست جالب به افرادی که بیش از همه جذب این روش مهمل و غیرمعقول نگاه به دنیا و جایگاهِ اغراقشدهشان در آن میشوند. این مطالعه قطعاً مبنای مطالعات آتی یا در سطح عملیتر ابزاری برای توضیح خودشیفتگی فردی است که گمان میکند ستارهها به دور او میچرخند.